تاريخ : یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, | 14:21 | نویسنده : پسر اسلامی

حضرت عمر رضي الله عنه در آخرين لحظات خود، شش نفر از اصحاب را به عنوان اعضاي شورا انتخاب كرد كه آنان از ميان خود يكي را به جانشيني وي بر گزينند . اين شش نفر عبارت بودند از: عثمان بن عفان، علي ابن ابي طالب، طلحه بن عبيدالله، زبيربن عوام، سعد بن ابي وقاص و عبدالرحمن بن عوف ( رضي الله عنهم ) «۱» ايشان از اينكه به طور معين يكي از اينها را به خلافت انتصاب كند، اجتناب كرد و گفت(نمي خواهم بار خلافت را هم در حال حيات و هم بعد از مرگ بدوش بكشم. اگر خداوند به شما اراده ي خيري داشته باشد، شما را به بهترين آنها متفق خواهد نمود، همان گونه كه بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه وسلم بر بهترينتان متفق گردانيد). «2 »

تقوي و خدا ترسي بي شايبه ي، وي را بر آن داشت تا سعيد بن زيد را- هر چند او نيز از جمله ده نفر بشارت يافته به بهشت (عشره مبشره) بود- از اعضاي شورا قرار ندهد. زيرا او پسر عمويش بود و مي ترسيد كه مبادا به خاطر مراعات نسبتش با اميرالمومنين او را انتخاب كنند، بنابراين نام او را به ميان نياورد. به اهل شورا گفت كه پسرش عبدالله- كه از فقهاي صحابه بود- در شورا- به عنوان ناظر- حضور يابد، ولي حق انتخاب نداشته باشد. و وصيت نمود كه صهيب رومي تا سه روزي كه كار شوراي انتخاب خليفه به پايان مي رسد، امام جماعت مسلمين باشد و توصيه كرد مردم اهل شورا را در اين امر ياري كنند، نيز فرمود: (گمان نمي كنم مردم كسي را بر عثمان و علي ترجيح دهند).

بقیه در ادامه مطلب 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, | 14:21 | نویسنده : پسر اسلامی

ولادت:

استاد ملا محمد ربيعي فرزند ملا عبدالحكيم فرزند ملا محمد ربيع در سال 1311 شمسي در روستاي دراسپ، منطقه‌ي ديواندره ديده به جهان گشود.

فراگيري دانش:

استاد ربيعي در سن 5 سالگي قرآن را نزد مادرش به اتمام رساند و بعد از آن مقدمات صرف و نحو را نزد پدر و عموي گرامي‌شان ملا محمود ربيعي فرا گرفت.

از سن دوازده سالگي به نوشتن علاقه پيدا نمود و وقايع را به صورت داستان در قالب نظم و نثر مي‌نوشت. عموي گرامي‌شان مرحوم ملا محمود و پدرشان مرحوم ملا عبدالحكيم ايشان را بر نويسندگي، مخصوصاً در زمينه‌ي ديني و اخلاقي تشويق مي‌فرمودند.

ملا ربيعي پس از وفات عمويش، در مدارس علوم ديني كردستان ايران و عراق، از محضر اساتيد برجسته، علوم ديني را فراگرفتند.

زماني كه در خدمت استادش مرحوم آقا سيد علاءالدين حسيني در روستاي قشلاق سفيد كردستان، رساله‌ي ايساغوجي در علم منطق را مطالعه نموده بود و آن را به زبان فارسي ترجمه كرده و به نظر ايشان رسانيده بود، استادش بسيار مسرور گشت و خدا را شكر نمود و فرمود: خدا را شكر كن و با اتكال به توفيقات او اين روش را ادامه بده.

چون مرحوم پدرش ترجمه مزبور را ديد، اشك شادي در ديدگانش حلقه زد و گفت: خداوندا! اين فرزند مرا بر نشر آثار ديني و اعتقادي موفق بدار.

ازدواج و دريافت اجازه فتوا:

از آن جا كه سيد علاءالدين، استاد ربيعي را به خاطر زيركي و هوش فراوانش بسيار دوست مي‌داشتند، تمام خواستگاراني را كه به خواستگاري دخترش آمده بودند، جواب رد داده بود و به استاد ربيعي گفته بود كه من دخترم را براي تو نگه داشته‌ام و بدين ترتيب بود كه با دختر استاد ازدواج نمودند.

ملا محمد ربيعي در سال 1343 در خدمت استاد سيد علاءالدين در قشلاق سفيد كردستان به اجازه‌ي فتوا نايل آمدند.

مسئوليت‌ها و خدمات:

استاد ربيعي به مدت 12 سال در قشلاق سفيد كردستان به تدريس و امامت جمعه و جماعت و تصدي دفاتر ازدواج و طلاق مشغول گرديدند و مشكلات و پرشش‌هاي ديني و شرعي مردم را حل و فصل مي‌نمودند.

استاد كه در قرائت صداي زيبا و رسايي داشتند، در سال 1345 شمسي به نمايندگي از طرف ايران در مسابقات جهاني قرآن شركت نموده و در ميان 22 قاري بزرگ جهان مقام دوم را كسب مي‌كند و نايب قاري جهان ـ قاري عبدالباسظ مصري ـ مي‌گردد.

بعد از آن استاد ربيعي در راديو كردي كرمانشاه به تبليغ دين به زبان كردي مي‌پردازند و اين كار تا زمان حياتشان ادامه دادند، ايشان در مدرسه اردبيلي‌ها و مسجد عمادالدوله در تهران نيز مشغول تدريس قرآن و تجويد به مردم مي‌شود.

در سال 1357 خطيب و امام جمعه مسجد امام شافعي كرمانشاه مي‌گردند و بر اثر فعاليت‌هاي ايشان، جمع كثيري از مردم به مسجد روي آوردند و صف‌هاي جماعت جمعه به حدي مي‌رسيد كه تعداد زيادي از مردم در خيابان‌ها و محل راسته بازار به نماز مي‌ايستادند.

مردم كرمانشاه علاقه‌ي خاصي نسبت به استاد ربيعي داشتند و تمام اهل سنت و حتى تعدادي از برادران شيعه براي حل مسايل خود به ايشان مراجعه مي‌نمودند.

اخلاق:

ماموستا ملا محمد ربيعي انساني بود متواضع و فروتن و هميشه خود را فروتر از آگاهي و دانشي كه داشت، قلم‌داد مي‌نمود، سخنانش دل‌نشين و شيوا بود و داراي اخلاقي تأثير گذار بر مردم بود.

قرآن را در سينه داشت، سخت‌كوش و قانع بود و علاقه‌ي فراواني به دين اسلام و قرآن و زبان كردي نشان مي‌داد و در اين راه تلاش فراوان نمود و سختي بسياري را به جان خريد.

فرزندان:

استاد ربيعي داراي دو پسر به نام‌هاي كاك حسين ربيعي و كاك احمد ربيعي و يك دختر مي‌باشد.

آثار:

استاد ربيعي در طول عمر بابركت خويش كتاب‌هاي بسياري را نوشتند كه برخي از آن‌ها عبارت‌اند از:

1. آئينه اسلام؛

2. نوقل و نه‌بات (كردي)؛

3. به چكه‌ي بنياده‌م (كردي)؛

4. عالي‌جناب گوريل (رمان فارسي)؛

5. باقيات صالحات (8 جلد)؛

6. گنجينه گوهر در حديث (كردي)؛

7. تفسير سوره فاتحه (كردي)؛

8. چيروكي مندالان (كردي)؛

9. دكان‌داران طريقت (كردي)؛

10. ترجمه كتاب الحلال و الحرام في الاسلام (كردي)؛

11. وتاري ئاييني (كردي)؛

12. ديوان چهار فصل (كردي، فارسي و عربي)؛

13. سنت و بدعت (فارسي)؛

14. معالم اسلامي (فارسي)؛

15. لغز و معما (كردي، فارسي و عربي)؛

16. مالكيت در اسلام (فارسي)؛

17. سراب عشق و اعتياد (فارسي(؛

18. هشت ارديبهشت (فارسي)؛

19. عشق پايان ناپذير (فارسي)؛

20. جمعه سياه (فارسي)؛

21. موج اف ام (فارسي)؛

22. حضرت عثمان (فارسي)؛

23. امپرياليست و سوسيال امپريال (فارسي)؛

24. داستان كوتاه (فارسي)؛

25. خانواده كوچك (فارسي)؛

26. هزار پند (فارسي)؛

27. رساله‌ي القارعه در طلاق (فارسي)؛

28. رساله در تلقين (فارسي)؛

29. مسايل و دلايل (فارسي)؛

30. مقالات و مواعظ (عربي)؛

31. الاحسان في تجويد القرآن؛

32. راه‌نمايي ازدواج؛

33. تفسير جزء اول سوره‌ي بقره (كردي)؛

و ... .

شهادت:

استاد ربيعي در مرداد ماه سال 1375 شمسي در كنفرانس وحدت اسلامي در تهران شركت نموده و سخناني را ايراد فرمودند و سپس به كرمانشاه بازگشتند و در آذرماه همان سال (1375 شمسي) به دست جيره‌خواران استكبار مظلومانه به شهادت رسيد 



تاريخ : جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, | 23:12 | نویسنده : پسر اسلامی

 مولانا عبدالحمید، در سال 1326 در روستای "گلوگاه" واقع در غرب شهرستان زاهدان در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود. پدر و مادر وی انسانهایی صالح بودند که به اوصافی همچون تقوا، قناعت و عبادت متصف بودند. نماز سحر و روزه سه روز در هر ماه از آنان فوت نمی شد.
ایشان علوم ابتدایی را در شهر زاهدان فرا گرفت، اما با توجه به اینکه در آن دوران شهرستان زاهدان فاقد مدارس دینی بود، مولانا برای ادامه تحصیل به پاکستان رفته و در مدرسه دینی "دارالهدی" در ایالت "سند" ثبت نام کرد و از محضر بزرگان این ایالت کسب فیض نمود. بعد از مدتی راهی ایالت "پنجاب"، منطقه "بهاول پور" شد و از محضر مولانا "عبدالله درخواستی"، رئیس جمعیت علمای اسلام و دیگر اساتید آنجا استفاده نمود. پس از مدتی به حوزه علمیه "بدرالعلوم رحیم یارخان" رفته و علوم تفسیر و حدیث را از محضر شیخ التفسیر مولانا "عبدالغنی جاجروی"- رحمه الله- فرا گرفت، شیخ التفسیر نیز با ایشان بسیار محبت داشته و به او اعتماد کامل داشت.
مولانا عبدالحمید در سال 1349هـ.ش از حوزه علمیه "بدرالعلوم رحیم یارخان" فارغ التحصیل شد و پس از فراغت به زاهدان بازگشت. در زاهدان با مولانا عبدالعزیز- رحمه الله- ارتباط برقرار کرد. مولانا عبدالعزیز از علمای بزرگ منطقه به شمار می رفت و در مجلس علما و مجاهدانی همچون "مولانا مفتی کفایت الله دهلوی"، "مولانا حسین احمد مدنی"، و "مولانا قاری محمد طیب قاسمی" زانوی تلمذ زده و از محضر آنان کسب فیض نموده بود.
فارغ التحصیلی مولانا عبدالحمید مقارن بود با سال تاسیس حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان توسط مولانا عبدالعزیز- رحمه الله-. لذا مولانا عبدالحمید نیز در این حوزه مشغول تدریس شد. نبوغ، لیاقت و دیگر ویژگیها و صلاحیتهای موجود در ایشان، مولانا عبدالعزیز را بر آن داشت تا مولانا عبدالحمید را به عنوان نماینده خود در امور اجتماعی و مسئول داخلی دارالعلوم انتخاب نماید.
پس از رحلت مولانا عبدالعزیز- رحمه الله- در سال 1408هـ.ق، مسئولیت دارالعلوم زاهدان و امامت جمعه این شهر بر دوش مولانا عبدالحمید افتاد.
مولانا عبدالعزیز، که در حقیقت ایشان را می توان به عنوان یک مجدد و مصلح در تاریخ بلوچستان یاد کرد، در دوران فعالیت خود اصلاحات اساسی و بزرگی را به جای گذاشت، اما پیک اجل به ایشان مهلت نداد که این اصلاحات را به پایه تکمیل برساند، لذا پس از وفات ایشان هنوز منطقه با مشکلات زیادی مواجه بود، که مولانا عبدالحمید با استعانت از الله تعالی توانست بر تمام این مشکلات و بحرانها فائق آید. اخلاص، فراست، نبوغ و توانایی‏های مدیریتی ایشان در زمینه های مختلف، موجب شد تا تودۀ جامعه اهل سنت ایران، اعم از علما، اندیشمندان و... به ایشان اعتماد کنند.
مولانا عبدالحمید پس از ملاحظه معضلات و مفاسد اجتماعی جامعه و عقب ماندگی‏های فرهنگی و علمی و ضعفهای شدید ایمانی و خلأ بزرگ اصلاحی در جامعه، به احیای نیروهای ایمانی و شعور دینی پرداخت. ایشان با تشخیص این مهم که پرداختن به مسائل اختلافی (مذهبی- فقهی- فکری و...) نه تنها دردی را دوا نخواهد کرد، بلکه جراحتی بر زخمهای کهنه امت می افزاید و راه رسیدن به هدف را، که همان اصلاح جامعه و وحدت جهان اسلام است، دشوار و حتی ناممکن می سازد، لذا به بیداری وجدانها و استعدادهای نهفته جامعه، ایجاد فضای وحدت و اخوت در بین اقشار مختلف جامعه و هدایت و اصلاح جامعه مبادرت ورزید.
مبنای تفکر و اندیشه مولانا عبدالحمید بر این است که برای رسیدن به هدف باید آرامش و امنیت بر جامعه حاکم باشد، باید در محیطی مسالمت آمیز و با سکون به دعوت و بیدارگری پرداخت تا حس دینی تحریک شود و همگان به معارف اسلامی و ارزشهای دینی دست یافته و از خرافات و بدعات و رسومات جاهلی نجات پیدا کنند.
این تفکر وسیع در کنار اشکهای سحرگاهی و گریه های نیمه شبی همراه با اخلاص و پشتکار و از خودگذشتگی ایشان تا کنون نتایج بسیار مثبت و مفیدی را در پی داشته است.
مولانا عبدالحمید اکنون به عنوان یک مرجع دینی، اندیشمند عرصه اجتماعی و صاحب نظر مسایل فکری و سیاسی مشغول فعالیت است. همه روزه دهها تن از افراد و گروهها با مشکلات و نیازهای متعدد به ایشان مراجعه کرده و مسایل و مشکلات خود را مطرح می نمایند. ایشان نیز با کمال گشاده رویی و مهارت خدادادی، بدون هیچگونه احساس خستگی و کسالت، به حل و فصل مشکلات مراجعین می پردازد.
حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان و مسجد جامع مکی در نتیجه فعالیت و زحمات مولانا عبدالحمید شاهد شکوفایی و گسترش کمی و کیفی بسیار زیادی بوده و هست؛ افزایش تعداد طلاب و نیز مکاتب تحت نظارت دارالعلوم زاهدان و توسعه چشمگیر مسجد جامع مکی، این دو مرکز دینی و علمی را در شمار بزرگترین مساجد و مراکز علمی و دینی اهل سنت ایران قرار داده است.
حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان با مدیریت مدبّرانه مولانا عبدالحمید علاوه بر تعلیم و تربیت حدود دو هزار طلبه (برادر و خواهر)، نقش بسیار مفید و مهمی را در ایجاد بیداری دینی و اجتماعی و ارتقای سطح دینی و فرهنگی جامعه اهل سنت ایفا می نماید.
مراسم نماز جمعه در مسجد جامع مکی زاهدان به امامت مولانا عبدالحمید نیز یکی از باشکوهترین مراسم‏های نماز جمعه اهل سنت ایران به شمار رفته و منبر نماز جمعه این مسجد، یکی از منابری است که مطالبات قانونی جامعه اهل سنت ایران از آن مطرح می شود.
اما خصوصیت بارز مولانا عبدالحمید، مطرح کردن مطالبات اهل سنت ایران و پیگیری آنها از مجرای قانونی و منطقی است؛ ایشان در مناسبت‏های مختلف، ضمن انتقاد از اعمال هر گونه تبعیض مذهبی، قومی و نژادی و ایجاد اختلاف بین پیروان مذاهب و اقوام، و دعوت همگان به وحدت و اخوت، مطالبات و خواسته های جامعه اهل سنت ایران را در مراسم نماز جمعه و عیدین و دیگر مناسبتها و موقعیتهای مناسب مطرح می نماید.
نکته قابل توجه دیگر اینکه؛ دایرۀ تفکر، اندیشه و فعالیت مولانا عبدالحمید فقط در چارچوب حوزه و تدریس علوم دینی منحصر نمی شود، بلکه ایشان همواره به اهمیت ارتباط بین حوزه و دانشگاه تاکید کرده، همگان را به فراگیری علوم دانشگاهی و رسیدن به مدارج عالی علم روز توصیه می نماید. تاسیس دفتر امور دانشجویی در حوزه علمیه زاهدان و تهیه خوابگاه دانشجویی تحت نظارت حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان و برگزاری جلسات اصلاحی و تربیتی برای قشر دانشجو و تحصیلکردۀ جامعه، گواه صادقی است بر اهتمام ایشان به این موضوع مهم.

دیدگاهها، باورها و فعالیتهای مولانا عبدالحمید در عرصه های مختلف را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1ـ مولانا عبدالحمید فردی متعادل و مخالف افراط و تفریط است. وی با این باور که اسلام دین اعتدال و میانه روی است، همواره بر اعتدال در تمامی امور تاکید دارد.
2ـ مولانا عبدالحمید منادی وحدت امت اسلامی، مخصوصا وحدت شیعه و سنی- که دو فرقه بزرگ اسلامی هستند- بوده، وحدت و انسجام را مایه پیروزی می داند، اما همواره بر این نکته تاکید دارد که وحدت و انسجام از راه برگزاری کنفرانس و تشکیل مجامع تقریب و... حاصل نمی شود، بلکه تنها راه رسیدن به وحدت، اجرای عدالت بین اقوام و مذاهب، داشتن نگاه یکسان به همه و اجرای قانون به صورت مساوی است.
3ـ ایشان همواره بر این نکته تاکید دارد که با تفرقه و اختلاف و براندازی مخالف است و بر تمامیت و استقلال ارضی کشور تاکید دارد. وی خیرخواه ملت و نظام بوده و تمام سخنانی که می گوید از روی دلسوزی است.
4ـ مولانا عبدالحمید همواره تاکید دارد که مذاهب و تفکرات اسلامی، به جای رقابت، رفاقت را اختیار کرده و ضمن پرهیز از اختلاف، با سعه صدر و دوراندیشی در کنار یکدیگر فعالیت نمایند.
5ـ مولانا عبدالحمید معتقد است کسی که حق انتخاب مسئولین را دارد، حق انتقاد را نیز دارد و نباید جلوی انتقاد سازنده گرفته شود و جوّ اختناق بوجود آید.
6ـ ایشان مخالف هر گونه قیام مسلحانه برای گرفتن حق است، بلکه معتقد است، حقوق اهل سنت باید از راههای سالم و قانونی مطالبه شود، اگر این راه نتیجه بخش نبود، مطالبات از مجاری بین المللی پیگیری شوند.
7ـ مولانا عبدالحمید بر این باور است که هیچ نظامی در دنیا با تکیه بر قدرت نیروهای مسلح و سرکوب و فشار باقی نمانده است، بلکه تنها رمز بقای هر حکومتی، اجرای عدالت، دادن آزادیهای مشروع و قانونی، شنیدن حرف مخالفان و دگراندیشان و ایجاد فضای گفتمان در جامعه است.
8ـ ایشان بر این نکته تاکید دارد که اهل سنت ایران، ایرانی اند و هیچکس از آنها ایرانی تر نیست، لذا نباید شهروند درجه 2 و3 قرار گرفته و با آنها مانند بیگانگان رفتار شود؛ باید تمامی حقوق آنها، از جمله آزادی مذهبی، رعایت شود؛ در واگذاری مسئولیتها و مناصب و استخدامها مشارکت داشته باشند، زیرا جامعه اهل سنت ایران خواهان عزت بوده و می خواهند در سازندگی کشورشان سهیم باشند و از سرزمین خودشان دفاع نمایند.
9ـ اهل سنت ایران باید طبق تصریح قانون اساسی در تعلیم و تربیت فرزندان، برگزاری نمازهای عیدین و جمعه و برگزاری سایرمراسم دینی و مذهبی، حتی در مراکز نظامی، فرهنگی و اداری و کلان شهرهایی که اهل سنت در اقلیت هستند، از آزادی کامل برخوردار باشند تا بتوانند با فکر راحت و امنیت کامل الله را بندگی کنند و هیچکس حق دخالت در امور مذهبی را نداشته باشد و حکومت مانع دخالت افراد و نهادها در مدارس دینی و امور مساجد شود.
10ـ ایشان معتقد است، باید تمام آزادیهای قانونی از قبیل تشکیل احزاب، آزادی بیان و قلم و سایر فعالیتهای مدنی مراعات شود؛ رسانه ها و مطبوعات مختلف به طور آزادانه فعالیت کنند؛ جوّ گفتمان و انتقاد سازنده حاکم باشد؛ و روزنامه نگاران در روزنامه ها و نشریات، ضمن اجتناب از تهمت و افترا و دروغ، با آزادی کامل حقایق را بازگو نمایند؛ در کشور دموکراسی اسلامی حاکم باشد، زیرا تمام این موارد برای وحدت و امنیت ملی و برای بقای نظام لازم و ضروری است.
11- ایشان معتقد است باید همه شهروندان ایرانی از آزادی های مذهبی و شهروندی کامل برخوردار باشند و نباید اقلیتهایی مثل دراویش و همچنین دیگر اقلیتهای دینی و مذهبی کشور در تنگنا قرار داده شوند.
12ـ ایشان معتقد است که نظام و انقلاب مربوط به همه ملت است، توده ملت به جمهوری اسلامی رأی داده اند و همه آنها برای انقلاب زحمت کشیده اند، لذا نباید این انقلاب در تصرف یک جناح و گروه خاص قرار داشته باشد.
13ـ مولانا عبدالحمید، گرچه با جناح و حزب خاصی وابسته نیست، اما معتقد است که تنها راه برون رفت از چالشهای موجود، آشتی ملی، آزادی زندانیان سیاسی، توجه جدی به خواسته ها و مطالبان به حق و قانونی ملت ایران، برقراری انتخابات سالم و آزاد و ایجاد تغییرات جدی در بسیاری از سیاستهای جاری و موجود کشور است.
14ـ ایشان دستیابی به فناوری هسته ای، برای مقاصد صلح آمیز، را حق مسلّم ملت ایران می داند. معتقد است ملت ایران به هیچ وجه استعمارگر و متجاوز نبوده و هیچ نیازی به سلاح هسته ای ندارد، اما بر این موضوع تاکید دارد که برای برون رفت از فشارهای سنگین بین المللی، باید به منظور مذاکره صادقانه طرفین، راه بازرسان بین المللی آژانس هسته ای باز شده و نیز بازرسان بین المللی حقوق بشر اجازه ورود به کشور و تهیه گزارش از وضعیت موجود را داشته باشند تا اعتماد بین المللی حاصل شود.

[



تاريخ : جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, | 23:5 | نویسنده : پسر اسلامی

شیخ محمد ضیایی فرزند محمد صالح فرزند اسماعیل فرزند شمس الدین روز چهارشنبه 13 تیر ماه 1318 (هـ.ش) مطابق با 17 جمادی الاول 1358 (هـ.ق) در خانواده ای مومن و متدین در روستای هود از توابع بخش اوز لارستان فارس متولد شد. پدرش حاج محمد صالح امام جماعت روستا بود و این منصب را از آبا و اجدادش كه همگی تا پنج پشت امام جمتعت و قاضی هود بودند به ارث برده بود. مردم اختلافات، مسائل و مشكلات دینی و اجتماعی خود را نزد او حل می كردند و بدین سبب او را قاضی می نامیدند حاج محمد صالح علوم دینی را در مدرسه شیخ احمد فقهی در اوز فرا گرفته بود. بسیار مطالعه می كرد و به دلیل حافظه قویش از معلومات دینی، تاریخی و ادبی خوبی برخوردار بوده و از این نظر سرآمد بزرگان منطقه به حساب می آمد.
مسجد جامع روستا را خود اداره می كرد و خودش اذان می گفت: می گویند صدای بسیار رسایی داشت به گونه ای كه صدای اذان او از فاصله 5 كیلومتری –در آن زمان بدون بلندگو- شنیده می شد. به تربیت فرزندانش بسیار اهمیت می دادو با وجودی كه به كشاورزی و باغداری هم مشغول بود و لی اجازه نمی داد حتی یك وعده به نماز جماعت مسجد نرسد. مادر شهید نیز از خانواده ای متدین و اهل علم از شیوخ روستای هَرم بود. محمد در چنین محیطی و زیر نظر چنین پدر و مادری پرورش یافت.
دوران كودكی را در روستای خود پشت سر گذاشت، مدت یك سال یا بیش در روستای بیدشهر در مكتبخانه مرحوم سید عقیل كاملی – دایی مادرش- به فراگیری قرآن مشغول بود. چهار سال از دوران دبستان را در روستای كوره سپری كرد. پس از آن به تشویق پدرش به مدت 4 سال در مدرسه دینی اوز – مدرسه شیخ احمد فقیهی – به تحصیلات دینی پرداخت. سپس به اصرار خودش و تشویق مادرش به قصد ادامه تحصیلات دینی راهی خارج كشور شد. در ابتدا پدرش مخالف خارج رفتن محمد بود و اصرار داشت كه او تحصیل علوم دینی را در همان مدرسه اوز به پایان رساند و در غیر اینصورت به كشاورزی و باغداری مشغول شود. اما اصرار شهید برای تحصیل در مدینه منوره و پشتیبانی مادرش باعث شد تا پدرش در سال 35 یا 36 شمسی او را به قطر بفرستد. در آن زمان شیخ 17 یا 18 ساله بود. مدت 6 ماه در آنجا مشغول كار بود. تا اینكه حاج صدیق منصوری یكی از علمای منطقه مقیم خارج از كشور كه پیش از او از روستای كوره به مدینه رفته بود ضمن نامه ای به شهید خبر می دهد كه برای او در دانشگاه مدینه منوره ثبت نام كرده است و بهتر است هرچه زودتر راهی مدینه شود. شهید برای كار، قرارداد یكساله داشت اما پس از دریافت نامه در حالیكه شش ماه از قراردادش گذشته بودبدون گرفتن حقوق، كارش را رها كرده و همراه كاروان حج از قطر رهسپار مدینه منوره گردید.
سال 1336 هـ.ش در سن 18 سالگی وارد مدینه شد. تحصیلات خود را همراه با حاج صدیق منصوری بصورت غیر رسمی شوع می كند. در آن زمان هنوز دانشگاه مدینه افتتاح نشده بود ابتدا در مدرسه «دارالحدیث» درس می خواندند. بیشتر علوم دینی را در حلقه های درسی كه علمای مدینه در حرم نبوی تشكیل می دادند فرا گرفتند. این حلقه های درس در روضه مسجد النبی برگزار می شد. در آن مكان شریف صحیح بخاری، صحیح مسلم، سیرت و تفسیر را نزد شیخ محمد مختار شنقیطی آموخت. «احیاء علوم الدین» امام محمد غزالی را نزد شیخ ابراهیم خُتًنی كه اصلیتش ایرانی و فارسی زبان بود فرا گرفت. قرآن را هم در روضه حفظ كرد. در حلقه درس حدیث در هر جلسه حدیث جدید را با شرح و تفسیر و دلایل می خواندند و در جلسه بعد از اول شروع كرده تا به حدیث جدید می رسیدند. شیوه درس خواندنشان به گونه ای بود كه شهید پیش از ورود به دانشگاه چندین برا صحیح بخاری و صحیح مسلم را دوره كرده بود. پیش از ورود به دانشگاه حافظ كل قرآن شد. 4سال بدین شكل بصورت غیر رسمی علوم دینی را كسب كرد یكی از همدوره رهای عرب شهید در دانشگاه مدینه پس از شهادتش در مورد وی گفته بود: دخل الجامعة و هو مجتهد.
وقتی در سال 1340 هـ.ش دانشگاه مدینه افتتاح شد، شهید جزء اولین گروه دانشجویان این دانشگاه بود. شهید ضیایی و حاج صدیق منصوری تنها ایرانیان دانشگاه مدینه بودند. به تشویق و تاكید شهید، برادرش شیخ عبدالوهاب نیز در همان سال به مدینه رفت و یك سال بعد به عنوان سومین ایرانی وارد دانشگاه مدینه شد. دانشگاه مدینه شامل چهار بخش مقدماتی، اعدادی، ثانوی و دانشگاه بود. شهید ضیایی از دوره ثانوی شروع به تحصیل كرد كه معدل دوره دبیرستان اینجاست. تحصیلات دانشگاهی را در رشته شریعت گذراند. در طول تحصیلات همواره جزء دانشجویان ممتاز بود. به اندازه ای كه به زبان عربی مسلط بود كه خود می گفت: «در مدینه وقتی عربی صحبت می كردم كسی متوجه ایرانی بودنم نمی شد.»
پس از 8 سال با مدرك لیسانس در رشته شریعت با درجه جید جیدا از دانشگاه مدینه فارغ التحصیل شد. از جمله اساتید وی در دانشگاه: عبدالمحسن عباد، شیخ عیبدالعزیز بن باز (رئیس انشگاه) و شیخ محمد امین شنقیطی بودند، لازم به ذكر است كه شهید در تمام مدت تحصیل و اقامت در مدینه منوره از حمایتهای مالی و غیر مالی و راهنمایی های مرحوم شیخ عبدالرحیم انصاری یكی از علمای ایرانی ساكن مدینه برخوردار بودند. شهید ضیایی در مجموع حدود 13 سال در مدینه منوره به سر بردند و در این مدت 13 بار به سفر حج مشرف شد.
شهید در سال 1347 هـ.ش به ایران بازگشت. یكسال در روستای خود – هود- ماند. در همین سال اولین نماز تراویح با ختم كل قرآن به امامت وی در روستای قلات برگزار شد. سپس به منظور استخدام در آموزش و پرورش راهی تهران شد. در آنجا سه شهر تهران، مشهد و بندرعباس را به منظور تدریس در دبیرستان به او پیشنهاد كردند. شهید به تشویق و راهنمایی فرد بزرگواری بنام عبدالرحمن فرامرزی، بندرعباس را انتخاب كرد. از سال 48 مقیم بندر عباس شده و به عنوان دبیر دبیرستانهای بندر عباس شروع به تدریس دروع عربی كردند. شهید دو شغل را بسیار دوست داشت، طبابت و تدریس. از همین سال تا 57 همراه با پیروزی انقلاب ایران، تقریبا هر سه سال به عنوان مدیر كاروان حج به سفر حج می رفتند. مجموعا در طور عمرشان بیش از 20 بار به سفر حج رفته اند كه آخرین برا پس از انقلاب بوده است. پس از بازگشت به ایران، شهید تلاش خود را برای فرستادن جوانان و نوجوانان اهل سنت به منظور تحصیل به دانشگاه مدینه آغاز كرد و تا چند سال به این كار ادامه داد. تعداد كسانی كه ایشان زمینه تحصیلشان را در مدینه فراهم نمود بسیارند. از جمله آنها علمای برجسته ای چون شیخ عبدالكریم محمدی، سید احمد یگانه، شیخ صالح انصاری، شیخ محمد صالح پردل و … را نام برد. از سال 48 تا 72 هر سال امامت نماز تراویح و قیام را در مسجد گله داری بندرعباس به عهده داشت. و تمام این سالها در رمضان، هر شب پس از نماز راویح سخنرانی می كردند كه اكثرا بصورت پرسش و پاسخ بود، كه مشتاقان زیادی داشت.
وقتی شهید از سال 48 فعالیت مذهبی خود را شروع كرد با مردمی روبرو بود كه از دین و مذهب چیز زیادی نمی دانستند و زمینه بی دینی و گمراهی با توجه به وضعیت پیش از انقلاب، فراهم بود. از همان ابتدای فعالیت همواره با تهدیدات، تمسخرها و مخالفت های افراد بی دین و منافق روبرو بود. از جمله این افراد، كسرویها و بهایی ها بودند كه مدتی بود در میان اهل سنت نفوذ كرده و پیروانی داشتند. یكی دو سخنرانی تند شهید علیه آنها، و مخالفت با شركت چنین افرادی در تشییع جنازه ها، منجر به توطئه ای شد كه در سال 53 علیه وی طرح ریزی كردند. در این حادثه شیخ ضیایی با خوردن شربتی مسموم در خانه یكی از این افراد دچار ناراحتی اعصاب شد. پس از مدتی تحمل بیماری، در شیراز تحت درمان قرار گرفت و بعد از سه – چهار ماه مشكلات روحی روانی بهبود یافت.
در سال 1360 هـ.ش مدرسه دینی بندر عباس را تاسیس كرد. اگر چه ابتدا با مخالفتهایی روبرو شد، اما با حمایت جناب آقای حقانی نماینده وقت بندر عباس در مجلس توانست اجازه تاسیس مدرسه را بگیرد. تنها گردانندگان مدرسه در بدو تاسیس شهید ضیایی و مولوی محمد حسن واحدی (افغانی) و تعداد طلبه های در این سال 40 نفر از مناطق مختلف جنوب بودند. دروسی كه خود شهید تدریس می كرد، تفسیر، حدیث، سیرت، نحو و میراث بود. مدرسه بندر عباس اولین مدرسه اهل سنت در ایران بود كه كلاس بندی شده و طلاب دروس دینی و دولتی را با هم می خوانند. در سایر مدارس در آن زمان هر چند سابقه بیشتری داشتند فقط دروس دینی را می خواندند. شهید اكثر اوقات خود را در مدرسه می گذراند فاصله منزلش تا مدرسه حدودا پنج كیلومتر بود اما با این وجود بیشتر نمازها را در مدرسه با طلاب می خواند. رابطه خوبی با طلبه ها داشت و مواقع لزوم برای آنها به منزله پدر بود. به گونه ای كه شاگردانش مشكلات خانوادگی، مالی و … خود را نیز با وی در میان می گذاشتند. او معتقد بود كه مدرسه را خدا اداره می كند و نه شخص خاصی. و وجود یا عدم وی هیچ مشكلی در روند اداره مدرسه ایجاد نخواهد كرد. همواره می گفت: «هر چه دارم از بركت مسجد رسول الله و مدینه منوره است، اگر خوبی می بینم از بركت آیات و احادیثی است كه در روضه خوانده ام و اگر بدی می بینم از خودم است»، مدرسه بیش از هر چیزی برایش اهمیت داشت.
معتقد بود اداره مدرسه باید توسط شورای مدرسین باشد نه شخص واحد. از جمله طلبه های كه در سال افتتاح مدرسه درس خوانده و هم اكنون مدرس هستند عبارتند از: شیخ نادر بیگدلی، شیخ محد هادی جلالی، شیخ عبدالعزیز افراز و شیخ محمود طارم.
رابطه شهید با مردم بسیار خوب و به صله رحم بسیار اهمیت می داد. در حل و فصل مشكلات نیازمندان نهایت تلاش خود را می كرد. با افرادی كه بنیه مالی ضعیفی داشتند به گونه هایی بر خورد می كرد كه هرگز احساس حقارت نمی كردند. اما به یقین آنچه بیشترین تاثیر را بر مردم بخصوص جوانان می گذاشت سخنرانیهای جذاب و جامع ایشان بود. موضوعات سخنرانی ایشان همواره بر محور تبلیغ دین و بیان شیوا و درس آموز تاریخ اسلام قرار داشت. هرگز در هیچ سخنرانی و هیچ خطبه ای به هیچ مذهب و فرقه ی اسلامی توهین نمی كرد. شهید معتقد بود برای تبلیغ دین هیچ نیازی به كوبیدن و توهین نیست. در همه چیز میانه رو بود. با وجودی كه اكثر خطبه های جمعه را خود ایراد می كرد، اما هر گز از این جایگاه برای توهین به سایرین استفاده نكرد و لیكن ظاهرا آنچه برای منافقین قابل تحمل نبود همان تبلیغ اسلام بود.
هنگام رفع مشكلات دیگران هیج توجهی به مذهب شخص محتاج نمی كرد. به نماز بسیار اهمیت می داد بویژه نماز صبح ا جماعت مسجد. فرزندانش را از هفت-هشت سالگی به مسجد می برد بخصوص برای نماز صبح.
هنگامی كه راهی مسافرت می شد تنها توصیه اش این بود كه: بی نماز نشوید. همواره دوست داشت كه فرزندانش چه دختر و چه پسر تحصیلات عالیه داشته باشند. با بچه ها بسیار مهربان بود و مخالف تنبیه بدنیشان بود. برای سادات احترام خاصی قایل بود. و بطور كلی آنچه باعث محبوبیت و احترام وی نزد دیگران می شود. اخلاق ایشان و تواضع و فروتنیشان در برخورد با مردم چه شیعه چه سنی بود.
شیخ محمد ضیایی پس از عمری دعوت. در سن 55 سالگی در روزی ما بین چهارشنبه 22 تیرماه 1373 تا چهار شنبه 29 تیرماه 1373 مطابق با 4 الی 11 صفر 1415 ه_.ق به جرم مبلغ اسلام بودن توسط افرادی كوردل. جنایت كار از خدا بی خبر و شقی القلب به درجه رفیع شهادت رسید. شهادت شیخ آخرین و بزرگترین افتخار در زندگی دنیوی او بود كه به آن نایل آمد.
جالب اینجاست كه دشمنان اسلام تصور می كردند كسی كه مدرسه دینی و اهل سنت جنوب را رهبری می كند شهید ضیایی است. اما وقتی پس از شهادت او مدرسه ای كه با اخلاص او اداره می شد. استوارتر از همیشه به كار خود ادامه داد و نوارهای سخنرانی او بین مردم دست به دست شد. بسیار دیر پی به اشتباه خود بردند. مراسم تشییع جنازه ای كه مردم برای او ترتیب دادند و نه خانواده وی, بی نظیر بود و شاید قاتلین شهید حتی تصور نمی كردند آن جنایت چنین پیامدی داشته باشد. نه تنها از طرفداران شهید كاسته نشد بلكه كسانی كه تا آن روز نام ضیایی را هم نشنیده بودند, آن روز شنیدند و مشتاق شناختن او شدند. اغراق نیست اگر بگوییم شیخ ضیایی دائره المعارفی از تاریخ اسلام و احكام اسلامی بود كه جامعه اهل سنت از دست داد. اما بدون شك شاگردانی از خود بجای گذاشت كه توانستند جای خالی او را پر كنند. 



  • پوسته های وطن
  • حاوی